عربستان و امارات در بزنگاه؛ اصلاحات نمایشی و ناآرامی زیر پوست پادشاهیها/ آیا سناریوی سوریه در عراق، لبنان و مصر تکرار میشود؟
به گزارش اقتصادنیوز، برکناری بشار اسد در سوریه این تصور که ثبات خاورمیانه در گرو توسل به زور و سرکوب است را شکست. دولت سوریه درست زمانی که گروههای شورشی تحت رهبری جبهه تحریرالشام در دسامبر گذشته به دمشق رسیدند، بدون هیچ مقاومتی سقوط کرد.
سقوط دولت حاکم بر دمشق همچنین افسانهای را که به بهانهاش بهار عربی سراب قلمداد میشد را از میان برد. اولین موج شورشها که از سال ۲۰۱۰ تا ۲۰۱۲ آغاز شد و با حضور صدها هزار نفر در خیابانها برای اعتراض به حکومتهای خودکامه در سراسر جهان عرب گسترش یافت، در بیشتر موارد با تحکیم اقتدار دولتها به پایان رسید.
اما همانطور که در سال ۲۰۱۸ در نشریه فارن افرز بدان اشاره شد، تا زمانی که دولتهای عربی به درستی به چالشهای پیش روی منطقه پاسخ ندهند، مقاومت مردمی علیه حکمرانی آنها پایان نخواهد یافت. اعتراض و شورش ادامه خواهد داشت؛ مگر اینکه اصلاحات واقعی را در پیش گیرند. رهبران منطقه به روش سختی خواهند آموخت، که هیچ میزان سرکوب نمیتواند سلطنت آنها را بر مردمی که روز به روز ناراضیتر میشوند، تضمین کند.
این عبارات بخشی از یادداشت فارن افرز است که اقتصادنیوز آن را در دو بخش ترجمه کرده که بخش نخست در ادامه آمده است. خلیج فارس در بزنگاه!
امروزه بخش بزرگی از جهان عرب در حال فروپاشی است. حتی کشورهای حاشیه خلیج فارس که مدتها به عنوان دژ ثبات شناخته میشدند، با چالشهای داخلی مواجه هستند. عربستان سعودی و اندکی امارات متحده عربی به مدت دههها کمکهای سخاوتمندانهای به کشورهای همسایه ارائه کردهاند. اما اکنون، عربستان سعودی به نظر میرسد که بیشتر بر تقویت اقتصاد داخلی خود متمرکز است و حمایت سنتیاش از مسئله فلسطین ممکن است به تلاشی برای عادیسازی روابط با اسرائیل تبدیل شود.
ریاض موج اول شورشهای عربی را با پمپاژ پول به مشکل پشت سر گذاشت و بسته رفاهی اجتماعی به ارزش بیش از ۱۳۰ میلیارد دلار اعلام کرد که شامل افزایش حقوق کارکنان دولت، ایجاد شغلهای جدید و برنامههای بخشودگی وام بود.
محمد بن سلمان، ولیعهد سعودی امیدوار است که با اجرای اصلاحات اجتماعی و اقتصادی جدی، عربستان سعودی بتواند در برابر فشارها برای اصلاحات سیاسی ایستادگی کند. تاکنون، استراتژی او به نظر میرسد موفق بوده است؛ نسل جوان سعودی که از محدودیتهای اجتماعی قدیمی کشور خسته شدهاند، از تدابیر جدیدی مانند لغو ممنوعیت رانندگی زنان، کاهش قدرت پلیس استقبال کردهاند. اما مقابله با مشکلات اقتصادی کشور، مانند نرخ بیکاری بالای ۱۶ درصد در جوانان، کار آسانی نخواهد بود.
چالشهایی که کشورهای حاشیه خلیج فارس با آنها مواجه هستند در مقایسه با چالشهای کشورهای دیگر منطقه، ناچیز به نظر میرسد. کشورهایی مانند مصر، اردن و تونس همچنان قادر به کاهش وابستگی بیش از حد خود به کمکهای خارجی و ارسالهای مالی از خارج نیستند که این امر فعالیتهای تولیدیشان را مهار میکند.
کشورهای دیگری همچون لبنان، لیبی، سودان و یمن به کشورهای ورشکسته تبدیل شدهاند. اکنون که حزبالله بر توان بازدارندگیاش متمرکز شده، لبنان ممکن است بتواند بنبست سیاسی خود را بشکند، اما تنها اگر بتواند تسلط افراد نخبه بر منابع را کاهش دهد. باقی کشورها در چرخههای بهنظر غیرقابل فرار از فساد، جنگهای داخلی و افول اقتصادی گرفتار شدهاند.
بهاری که زمستان شد!
همه این کشورها یک ویژگی مشترک دارند؛ مقاومت مستمر در برابر باز کردن سیستمهای سیاسی و وارد کردن طیف وسیعتری از صداها در تصمیمگیریهای رسمی. حکمرانی ضعیف و تدبیر اقتصادی ناکافی مانع از توسعه منطقه شده و نارضایتیهایی را که محرک بهار عربی بودند، ایجاد کرده است.
شورشهایی که در سالهای ۲۰۱۰ تا ۲۰۱۲ در منطقه رخ داد، مدلهای حکومتی کهنهای را به چالش کشید که تصمیمگیری را به یک دایره بسیار محدود از افراد محدود کرده و از وجود توازنهای معنادار بیبهره بود. چند رهبر سقوط کردند، اما در نهایت، اقتدارگرایی پیروز شد.
با افزایش نگرانیها از اینکه گروههای رادیکال از این آشفتگیها بهرهبرداری کرده و قدرت را تصاحب کنند، بسیاری از معترضان بدون اینکه دولتهایشان مشکلاتی را که آنها را به خیابانها کشانده بود، حل کنند، به خانههایشان بازگشتند.
کشورهای عربی با بهکارگیری نیروهای امنیتی و اعطای کمکهای مالی که با درآمد نفت تأمین میشد، نه تنها توانستند از ناآرامیها جان سالم به در ببرند، بلکه توانستند اعتراضات را به عنوان نتیجه توطئههای خارجی یا انفجارهای احساسات عمومی که نمیدانستند چه چیزی به نفعشان است، برچسبگذاری کنند. مدافعان اقتدارگرایی، خشونت و سرکوبی را که پس از اعتراضات اولیه به وقوع پیوست، «زمستان عربی» نامیدند و دوره اولیه مقاومت را به عنوان یک انحراف از جریان اصلی معرفی کردند.
برای چند سال، بسیاری از کشورهای عربی ظاهر ثبات را حفظ کردند. اما در زیر سطح شهرها، مردم همچنان ناراضی و آزردهخاطر بودند. در سال ۲۰۱۹، اعتراضات بزرگی در الجزایر، عراق، لبنان و سودان رخ داد. حاکمان به سرعت این موج دوم اعتراضات را با سرکوبهای شدید فرو نشاندند. دوباره آنها پیروزی را بر نیروهای آشوبساز اعلام کردند بدون اینکه تلاش کنند مشکلات اقتصادی و سیاسی کشورشان را حل کنند.
سوریه آخرین یادآوری از مجموعهای از نمونهها است که نشان میدهد نارضایتی که بهار عربی را تحریک کرد، هرگز از بین نرفته است. اگر دولتها به مشکلات داخلی توجه نکنند یا به شهروندان خود احترام نگذارند، هیچ میزان حمایت خارجی یا خشونت داخلی نمیتواند یک سیستم معیوب را برای همیشه پایدار نگه دارد.
بسیاری از رهبران عربی همچنان ادعا میکنند که به خواستههای شهروندان خود پاسخ میدهند، اما اقدامات جدی برای باز کردن سیستمهای سیاسی و اقتصادی خود انجام ندادهاند. در تونس و مصر، جایی که انقلابها در سالهای ۲۰۱۰ و ۲۰۱۱ دیکتاتورهای دیرپای خود را سرنگون کردند، رهبران جدید اقتدارگرا مشکلات اقتصادی را رها کرده و اکنون هر دو کشور در وضعیت اقتصادی بدتری نسبت به قبل از ۲۰۱۰ قرار دارند.
اصلاحات واقعی به معنای ایجاد محیطی است که در آن شهروندان بتوانند در فرایند تصمیمگیری کشور مشارکت کنند، جایی که احترام به تنوع قومی و مذهبی و برابری جنسیتی بهعنوان هنجار و نه استثنا در نظر گرفته شود، و جایی که فرصتهای اقتصادی بر اساس شایستگی و نه پارتیبازی در دسترس باشد. در غیر این صورت، شهروندان همچنان احساس تبعیض خواهند کرد و امواج اعتراض و شورش ادامه خواهد یافت. آنچه در سوریه رخ داد میتواند برای هر ساختاری که به اشتباه معتقد است میتواند قدرت خود را تنها از طریق زور حفظ کند، رخ دهد همچنین بخوانید شام در آستانه رویارویی همه جانبه؛ فصل تازه زورآزمایی عربستان، امارات و ترکیه در دمشق پسا اسد/ هراس… ۴ سناریو درباره آینده شام؛ کردها پاشنه آشیل سوریه شدند/ سایه آغاز جنگ جهانی سوم بر دمشق؟ پادشاهیهای خلیج فارس و سوریه؛ چرا عربستان و امارات در نظم تازه شام مشارکت دارند؟/ رمزگشایی از نقش… قطر و ترکیه میدان داران شام؛ چرا عربستان و امارات در معادلات دمشق دست به مهره نمیشوند؟ منبع: اقتصاد نیوز